دبیر بخش هنرهای تجسمی
https://srmshq.ir/5yo3xe
موضوع کودک از مدتی قبل انتخاب شده بود تا بالاخره در این شماره بهعنوان موضوع محوری مجله در بخشهای متفاوت به آن پرداخته شد. در بخش هنرهای تجسمی میشد به نقاشی کودک، لباس کودک، مجسمهسازی کودک، معماری داخلی برای کودک، عکاسی کودک و ... پرداخت اما به علت گسترده بودن شاخههای هنرهای تجسمی تصمیم گرفته شد تا به تصویرسازی کتاب کودک پرداخته شود.
*شهاب شفیعیمقدم یکی از برجستهترین و فعالترین تصویرگران کرمانی است که مدت طولانی در کرمان به فعالیت در این حوزه پرداخته و بعد از آن دایرۀ فعالیتش به پایتخت هم رسیده است. کوروش تقیزاده گفتوگویی با این هنرمند داشته است که در ادامه میخوانید.
*"حرفه؛ تصویرگر"عنوان یادداشت زینب امیریمقدم است که با خاطرهای شروع میشود و او به زیبایی آن را به موضوع تصویرسازی مرتبط و به آن پرداخته است.
*احسان شعبانیان نویسنده همراه نشریه یادداشتی را تحت عنوان " نگارههایی همراه واژگان" ارائه کرده است که به ارتباط تصویر و متن و نحوه ایدهپردازی و چگونگی نقش بستن تصویر بر روی یک سطح پرداخته است.
*سیما حبیبی که فارغالتحصیل رشته گرافیک در مورد تصویرسازی کتاب کودک یادداشتی با عنوان "تصویرسازی کتاب کودک؛ کودکانه دیدن تصویرگر یا تصویرگری کودکانه"نوشته است که نظر خود را اینگونه بیان میکند، تصویرسازی داستانی غیر متحرک، نقاط اوج احساسی یا وقایع تعیینکننده را به شکل پلانهای تصویری به موازات مسیر حرکت داستان تجسم میبخشد. در ادامه یادداشت وی بهطور کامل آمده است.
*"شناخت بهتر تصویرسازی کتاب کودک" عنوان یادداشت شیوا کهن است که بهطور خلاصه و کوتاه نظر خود را در مورد ماهیت کلی تصویرسازی کتاب کودک بیان کرده است.
https://srmshq.ir/j8qsbp
تصویرسازی چیست؟ چه ارتباطی با نقاشی و ادبیات داشته و به چه انگیزهای انجام میپذیرد؟ تصویرگر کودکان، چگونه میتواند خودش را به دنیای کودکانه نزدیک نماید؟ وضعیت کلی تصویرسازی در کرمان چگونه است؟ مجموع این پرسشها مرا بر آن داشت تا در این شماره، با یکی از پرکارترین تصویرسازان حوزۀ کودک و نوجوان به گفتوگو بنشینم. از اینرو «شهاب شفیعی مقدم»، مدیرمسئول انتشارات فرا رنگ، عضو انجمن تصویرگران کتاب کودک ایران و مدرس دانشگاه در حوزۀ گرافیک و تصویرسازی را مناسبترین فرد به جهت این گفتوگو دیدم. وی، سالها طراحی گرافیک انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران را بر عهده داشته و با ادارۀ کل آفرینشهای ادبی و هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران نیز همکاری نموده است. شفیعی مقدم، طراح گرافیک چندین جشنوارۀ بینالمللی نیز بوده و در برگزاری نمایشگاههای متعدد در خانۀ هنرمندان ایران، کاخ نیاوران و موزۀ امام علی (ع) تهران نیز بهاتفاق دیگر اعضای انجمن تصویرگران ایران فعالیت نموده است. او همچنین، طراحی بکگراند برخی از انیمیشنهای سازمان صداوسیما را نیز بر عهده داشته است. شفیعی مقدم، هماکنون مدیر هنری نشریۀ سراسری «سروش خردسالان» است.
موضوع کودکان و نوجوانان در مبحث هنرهای تجسمی، بیش از هر چیز دیگری با مقولۀ تصویرسازی گره خورده است. مقولهای که هم به جهت تصویری بودن و هم به جهت داستانگو بودنش، بسیار برای کودکان و نوجوانان (و حتی سنین بزرگسالی) از جذابیت ویژهای برخوردار است. شفیعی مقدم، در رابطه با چگونگی هرچه بهتر شکلگیری ارتباط مؤثر میان اثر تصویرسازی شده و مخاطب کودک و نوجوان، مطالعۀ تصویری آثار کودکان و نوجوانان، ایجاد ارتباط نزدیک با کودکان و شناخت مسائل روانشناسی آنها را مؤثرترین راه دانست و توجه به نیازها و خواستههای کودکان را اصلی لازم در این راستا برشمرد. او در این راستا عنوان کرد: «هارمونیهای کودکانه را فقط باید از میان نقاشیهایشان جستوجو کرد؛ نه در مبانی هنرهای تجسمی و کتب دیگر!» او هدف اصلی تصویرسازی را ارسال هرچه مؤثرتر پیام، برقراری ارتباط لازم و ایجاد تفهیم و نفوذ بیشتر نسبت به نوشتار تنها دانست. شفیعی مقدم در تعریف تصویرسازی، این حرفه را بهعنوان هنری برآمده از دل نقاشی معرفی کرد که در پیوند با ادبیات، به مفهومی کاملاً مستقل از نقاشی دست یافته است. از دیدگاه او، تصویرسازی در کرمان، فاقد بستری مناسب است و بایستی برای گسترش پتانسیل موجود، به دو بعد آموزش و اشتغال نگاه جدیتری کرد و از سوی دیگر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز سیاستگذاریهای مناسبی را در حوزۀ نشر و نشریات پایهریزی کند. شفیعی مقدم، از ادبیات بهعنوان بازویی نامرئی برای تصویرسازی یاد کرد و شناخت ادبیات ایران و جهان و همچنین آشنایی با آدابورسوم بومی هر منطقه را از لوازم پرورش تخیل تصویرگر برشمرد.
گفتوگو با این گرافیست و تصویرساز، بنا به خواست خودش به شیوۀ مکاتبهای انجام پذیرفت. شرح این گفتوگو پیش روی شما قرار گرفته است. شما را به خواندن آن دعوت میکنم.
در ابتدا کمی دربارۀ تصویرسازی برای مخاطبان ما توضیح دهید. تصویرسازی چیست؟
تصویرسازی، هنر ساخت و تولید تصویری است که در خدمت متن یا داستان باشد. این هنر امروزه به حرفهای مبدل شده که از میان نقاشی بیرون آمده و در پیوند با ادبیات به مفهومی کاملاً مستقل از نقاشی بدل شده است. در عالم تصویرگری، هنرمند با قوۀ تخیل خود به میان داستانها میرود و آنچه به روایت داستان کمک میکند و به نحوی مکمل متن است و آن را به تصویر میکشد. به عبارتی، هنر تصویرسازی بهگونهای هنر تصویری توضیحدهنده و وصف کنندهای است که غالباً به تجسم و ارائۀ موضوعی میپردازد که با زبان نوشتاری یا گفتاری نیز قابلبیان است. تصویرگری تقویت کردن بنیۀ مفاهیم متن، به کمک تصویر است.
تصویرسازی چه مؤلفههایی را شامل میشود؟
عناصر دیداری مهمترین مؤلفهها و سازههای تصویری هستند که بار اصلی انتقال موضوع و مفهوم تصویر را به عهده دارند که از مهمترین آنها خط، شکل (فرم)، رنگ، بافت و ترکیببندی را میتوان نام برد. شناخت این عناصر میتواند به هنرمند تصویرگر کمک کند تا با بهکارگیری هنرمندانۀ این عناصرِ سازندۀ متن، همچون درونمایه، شخصیتپردازی و فضاسازی در شکل بصری آن دست یابد. کلیۀ این فرایندها، علاوه بر مسائل زیباییشناسی در هنر نقاشی، در تصویرگری به دلیل پیروی از متن، جایگاه خاصی دارند.
تفاوت تصویرسازی با نقاشی در چیست؟
این سؤال متداولی است که بیشتر هنرجوها از ما میپرسند. شاید تعیین مرز بین این دو هنر را بشود فقط در روایتگری دید.
در بحث تکنیک و شیوههای طراحی، هیچ مرزی را نمیشود میان این دو هنر قائل شد. البته در تصویرسازی کودکان گاهی استیلیزاسیون (چکیده نگاری) جایگاه ویژهای دارد که میشود جداگانه به آن پرداخت. اما بهطورکلی، تصویرگری همیشه وابسته به یک متن و داستان است و در دل خود روایتی را به تصویر میکشد؛ درحالیکه نقاشی میتواند بر اساس خیالات و تصوراتی باشد که بههیچوجه داستانی را روایت نمیکند. هنرمند تصویرگر در خلق اثر خود نمیتواند آنچنانکه یک نقاش مستقل است، عمل کند و دلیلش تنها پایبند بودن به متن است و این در حالی است که نقاش هیچ تعهدی به هیچ متنی ندارد و ازآنجاکه امروز، مخاطبان تصویرگری بیشتر کودکان و نوجوانان هستند و خلق کتب تصویری برای بزرگسالان کمرنگ شده است، در نظر گرفتن ویژگیهای خاصِ تصویری علاوه بر زیباییشناختی، برای هنرمند تصویرگر ضرورت دارد. مثلاً ایجاز و سادگی هماهنگ با ویژگیهای سنی مخاطب صورت میگیرد و میزان درک کودک از عناصر تصویری کارشده در تصویر، باید توسط هنرمند در نظر گرفته شود. حالآنکه در هنر نقاشی، مخاطب و گروه سنی و درک او از تصویر اهمیتی ندارد و نقاش تنها به بازتاب اندیشههای خود بدون در نظر گرفتن توانایی درک مخاطب میپردازد.
...
https://srmshq.ir/tyjvdi
زمانی که فرمهای اطلاعات والدین را برای مدرسه فرزندم پُر میکردم، روبهروی شغل مادر نوشتم: «تصویرگر».
برای معاون مدرسه سؤال بود که «تصویرگری» دیگر چه شغلی است؟! و این البته، سؤال خیلیهاست. پاسخ من در مواجهه با چنین پرسشی، برای تقریببهذهن، غالباً این بوده که: «تصویرگری، همان نقاشی کتابهای کودکان است»؛ تا برای مخاطبان ناآشنا، قابلدرک باشد؛ و در مقابل هم، ابروهای بالاپریده و «آهان»گفتنی با دهان نیمهباز نصیبم شده.
هربار به این فکر میکنم که میان مصائب تصویرگری، همین را کم داشتم و داشتیم!
فارغ از این تعریف سطحی از تصویرگری برای مخاطب ناآگاه و ناآشنا، بهزعم من کتابهای تصویری کودکان از مهمترین و تأثیرگذارترین رسانهها برای آموزش، تربیت و تفهیم مهارتهای فکری، دیداری و آموزشی به کودکان هستند. به همین جهت و با نگاه به این تأثیر، معتقدم تصویرگری کتابهای کودک، از مهمترین عوامل در تولید محتوا برای این گروه سنی است. میتوان گفت که تصاویر، قلب تپنده کتابهای کودکاناند و تصویرگر در همراهی با نویسنده، جان تازهای به واژهها میبخشد.
اما مانند بسیاری از مشاغل، هنرمند تصویرگر و بهطور کلی فرایند تصویرسازی کتاب کودکان، با مشکلات و معضلاتی روبهروست که برخی از سوی ناشر و سفارشدهنده، برخی از سوی نویسنده و بعضی هم از جانب خود هنرمند است.
در ابتدا، آنچه یک اثر را قابلفهمتر میکند، ارتباط مؤثر هنرمند تصویرگر و نویسنده متن است. برای درک بهتر متن کتاب و برای انتقال بهتر و مطلوبتر داستان، هنرمند تصویرگر و مؤلف، هردو باید در یک جهت حرکت کنند؛ اما میبینیم که در بسیاری از آثار تصویرگری، به خاطر نبود یا کمبودِ این ارتباط، معمولاً تصویرگر خوانشی همسو با نویسنده ندارد و این امر سبب میشود مفهوم و منظور متن بهدرستی و تمام و کمال به مخاطب کودک منتقل نشود.
درواقع، تسلط بر متن و ادبیات، از اصول کار طراحی در تصویرگری کتاب است. از همینرو است که غالباً آثار تصویرگر-مولف از موفقیت بیشتری برخوردارند و هنرمند تصویرگر در انتقال مفهوم متن و داستان، پیروزمندتر است. برای نمونه، نگاه کنید به آثار هنرمندانی نظیر «دیوید ویزنر»، تصویرگر-مولف شناختهشده آمریکایی با چندین کتاب تصویری- تألیفی و یا «آنتونی براون»، تصویرگر مشهور انگلیسی با بیش از سی کتاب تصویری- تألیفی، که هرکدام برنده جوایز متعددی شدهاند.
منهای شناخت از متن و نویسنده، آشنایی با مخاطب اثر و درک کافی از گروه سنی کودک نیز، به تصویرگر در خلق اثری مؤثرتر، ماناتر و پذیرفتنیتر برای مخاطب کمک میکند.
«ولف ارلبروخ»، تصویرگر-مولف آلمانی، در پاسخ به این سؤال که: «چه چیزی کتاب خوب را میسازد؟» میگوید: «هرکس که با کودکان سر و کار دارد، باید از موضوعهایی سخن بگوید که به شکل مستقیم با زندگی کودکان پیوند دارند. باید نویسنده و تصویرگر براساس تجربههای خود، دنیایی در برابر کودکان ترسیم کنند که آنها بتوانند واقعیتهایش را به شکل ملموس درک کنند. باید کودکان از داستانهایی که باصداقت و اشتیاق برای آنها گفته میشود، بتوانند تصویرها و اندیشههای خود را شکل دهند.»
متأسفانه این را هم دیدهایم که بسیاری از تصویرگران، با انواع ادبیات و گونههای مختلف متن، با یک نوع طراحی و تکنیک برخورد میکنند؛ در حالی که در جهان تصویرگران بیرون از مرزهای ما، تصویرگر در یک نوع از ادبیات مهارت پیدا میکند و سفارش کار میگیرد.
بحث دیگر و شاید یکی از آسیبهای تصویرگری ما، شباهت بیحد و در مواردی تقلید محض از آثار تصویرگران خارجی است. نمود این امر در بسیاری از آثار، نشان میدهد که تا چهاندازه هنرمندان تصویرگر ما، زیر سایه تصویرگران خارجی قرار دارند.
البته این داستان، تنها به سایه آثار خارجی محدود نمیشود! این روزها با نگاهی گذرا به قفسههای کتابهای کودکان در کتابفروشیها، درمییابیم که تا چه حد آثار تصویرگران ما گرفتار خط و سبک و نقشهای یکسان شدهاند؛ تا آنجا که غالباً تمیز دادن و شناخت هنرمند تصویرگر را دشوار میکند. انبوهی از آثار دیجیتال مشابه یکدیگر، اندامهای کشیده، صورتهای یکنواخت، نقوش تکراری و غیره؛ که این مسئله هم، باعث تنزل وضعیت تصویرگری در ایران امروز شده است؛ در حالیکه با نگاه به آثار تصویرگران در دهههای پیشین، با آثاری متمایز از یکدیگر مواجه میشویم.
ناگفته نماند که دغدغه امرارمعاش، گاهی تصویرگر را در تولید آثار کیفیتمند دچار تزلزل میکند و او با تولید آثار سطحی و سریع، وادار میشود که کیفیت را فدای کمیت کند و این روند، به خلق آثاری نامانا میانجامد. ضمن اینکه در بسیاری از موارد نیز، هنرمند برای گذران زندگی، مجبور به ترک عرصه تصویرگری میشود و به دنبال حرفهای درآمدزاتر میرود.
*
اما با تمام آنچه گفته شد و با همه مصائب شغل تصویرگری، ما تصویرگرها خوب میدانیم که همچنان باید خواند و باید دید و باید کار کرد و باز هم در هر فرمی، روبهروی کادر شغل باید نوشت: «تصویرگر»؛ که این خود مایه مباهات است.
https://srmshq.ir/o3t4lu
خلاقیت!... هنر!... در تراوشی لذتبخش، دست در دست یکدیگر، عناصر بصری گرد هم میآیند تا نقشی را برای عینی و بصری کردن مفهوم ذهنی یک ایده و یا یک متن نوشتاری، بسازند! ساختهای خلاق و هنری که قرار است، اثربخشی بهتر، ساده و روشنی برای مخاطبش داشته باشد.
تصویرگری هنر برقراری ارتباط بین متن و تصویراست که همراه با یکدیگر در پی رساندن پیامی به مخاطب خود هستند. هنرمند تصویرگر همواره راوی تصویری و بصری متن و یا پیامی است. اولین هدف و رسالت تصویرگر، انتقال پیام نوشتاری در قالب تصاویر، نقشها و نگارههاست. از دیگر اهدافی که معمولاً در تصویرگری دنبال میشود، میتوان از تقویت قدرت خلاقیت و تجسم، ایجاد رابطه عاطفی-عقلانی، راهنمایی درک بهتر مفاهیم متن و مفاهیم نوشتاری نام برد.
هنر تصویرگری که زیرشاخههای هنر گرافیک و در ارتباط با هنر نقاشی است، امروز در حوزه هنر عامهپسند بازارِ گرمی دارد. علاقهمندان این حرفه پس از گذراندن دورههای نظری و عملی، بهآسانی وارد بازار کار این حوزه میشوند. بماند که این وارد شدن با توجه به شرایط و وجود افراد بسیار در این حوزه، کار راحتی نیست. هرچند که متاسفانه قیمت دادنهای متفاوت و حق زحمتهای پایین برای برخی بازارِ گرمی پدید آورده است، اما آنها که به کیفیت، جنبه هنری و اصالت تصویرگری بیشتر و دلسوزانهتر اهمیت میدهند، بیتردید بهراحتی بازارشان گرم نشده و نمیشود؛ بگذریم!...
تصویرگران، تکنیکها و سبکهای مختلفی را به خدمت میگیرند تا ذهنیت خود را به نمایش بگذارند. آنها در دوران تحصیلات آکادمیک و کارآموزی خود، باید به سطحی از شناخت و تجربه در بهکارگیری تکنیکها و سبکهای هنری، بهویژه در حوزه هنرهای تجسمی، رسیده باشند تا بتوانند وارد بازار رقابت و فعالیت حرفهای شوند.
تصویرگری، زیرشاخهها و بخشهای مختلفی دارد. ردهبندی سنی و گروهبندی مخاطبین دارد و چون هر حرفه و هنر دیگری احترام و مرامنامه مخصوص خودش را داراست. در ردهبندی سنی، چگونگی مصورسازی و نوع اجراها متفاوت است. هر تصویرگر باید با توجه به گروه سنی مخاطب خود که خردسالان، کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالاناند، دست به خلق اثر بصری بزنند. آنها باید به خطوط، رنگها، سطوح و دیگر عناصر بصری خود جهتی بدهند تا هر مخاطب مشخص شده بتواند بهراحتی و بدون پس زده شدن با کار ارتباط برقرار کند.
این ردهبندی سنی در هر کشوری متفاوت است. یکی جزئیتر برخورد کرده و دیگری کلیتر! این تقسیمات و گروهبندی کردنها بر پایه علوم روانشناسی و جامع شناسی است. ویژگیهای فرهنگی هر کشور و یا منطقه نیز بیتأثیر نیست. دلیل این بخشبندیها، اثراتی است که تصویر بر روح و روان بیننده خود میگذارد. طبیعتاً برخورد انسانها در سنین مختلف با تصاویر بصری، متفاوت است. این برخورد با متون نوشتاری نیز متفاوت است و این ردهبندی بیتأثیر از ردهبندی کتاب، مجله و روزنامه نبوده و نیست! از آنجا که تصویرگری با متن نوشتاری ارتباطی عمیق و جدانشدنی دارد، این تقسیمات نیز به هم نزدیکاند.
تصویرگران باید فرهنگ مخاطبان خود را بشناسند. امیال و سلیقههای آنها را درک کنند. روح زمانه خود را بکاوند و تجربه خود را در حوزه کارشان بالا و بالاتر ببرند. یک تصویرگر حرفهای، در ابتداییترین حالت ممکن باید ابزار کارش را خوب شناخته باشد. بهتراست بنویسم، ابزارهای کارش را! این شناخت و اشراف، به او در خلق اثر کمکی رو به جلو و قابل توجه میکند.
شناخت دقیق و اصولی ابزارها، چگونگی تکنیکهای بصری، درک روشهای اجرایی و سبکهای هنری به تصویرگر این امکان را میدهد تا هرچه بهتر با کارش روبرو شده و نتیجهای بهتر بگیرد. او اینگونه ضریب خطای کار را پایین آورده و با اشراف به مراحل آن، اثر موفقتری را خلق خواهد کرد.
وقتی سفارشی به او داده میشود یا خودش اجرای کاری شخصی را دست میگیرد، هرچه بیشتر در حوزه عمل دستش گرمتر و باتجربهتر باشد، روند کار از طرح زنی تا اجرای نهایی، برایش لذتبخشتر خواهد بود. نتیجه نیز قابل پیشبینی است؛ اثری دلنشین و موثر!
تصویرگری افزون بر بصری کردن ایدهها و فضاهای ذهنی متن نوشتاری و یا مفهوم ارائه شده انتزاعی میتواند، ایدهای تازه و البته در ارتباط با آنچه را که تصویرگر به تصویرکشیده است، به نمایش بگذارد! گاهی اوقات، یک تصویر قوی و اثرگذار میتواند متنی ضعیف و نامفهوم را خواستنیتر و قابلتحمل کند! گاهی اوقات هم برعکس! یک تصویر جدا افتاده و بیکیفیت، میتواند متنی روشن و ساده را پیچیده و نامفهوم نماید!...
تکنیکهای تصویرگری متفاوتاند و مختلف! هر تصویرگر حرفهای، باید تمامی تکنیک را بشناسد. ولی حق این را دارد تا تنها یک سبک و تکنیک را برای خود برگزیند و یا حتی خلق کند. فراموش نکنیم که تکنیکها و سبکهایی را که در تاریخ هنر با آنها روبرو میشویم، خود روزی توسط شخص یا گروهی ابداع و ارائه شدند.
مداد سیاه و مدادهای رنگی، ماژیکها و قلمهای نمدی، مرکب و جوهرهای رنگی، راپیدوگراف و قلم فلزیها، رنگهای روغنی و پلاستیکی، پاستلها، قلمموها، کاغذها و مقواها، بومها و پارچهها و ... ابزارهاییاند که در تصویرگری استفاده میشوند. شیوههایی مثل نقط پردازی، هاشور زنی، اسکراچ برد (خراش دادن)، حکاکی روی چوب و فلز، گونههای مختلف چاپ دستی، کلاژ و مونتاژ، ایربراش و ... از روش هیای اند که میتوان با آنها تصویرگری کرد.
امروزه ابزارهای دیجیتالی نیز به جمع ابزارهای سنتی افزوده شده است. انواع مختلف قلمهای نوری و صفحه مانیتورهایی که میتوان مستقیم بر روی آنها با استفاده از قلم مخصوص، آثاری ترسیم نمود و خلق کرد. این ابزارها، هر روزه با تواناییهای گسترده و کیفیات گوناگون، با اسامی مختلف توسط نمانامهای آشنا و ناآشنا راهی بازار میشوند. ناگفته نماند که این ابزارهای سختافزاری در کنار نرمافزارهای مربوطه، خود تداعیکننده همان سبکها و تکنیکهای سنتیاند بهگونهای مجازی و دیجیتالی. البته برای تصویرگر امکان تلفیقهای گسترده تکنیکی، تجربههای متفاوت در سبکها، شیوهها و حتی راههایی برای ابداعات نو ایجاد کرده است.
...
https://srmshq.ir/43hjwq
هنر تصویرسازی از شاخه هنرهای کاربردی است. تصویرگر برای بیان ایدهها و ادراک خود از عناصر تجسمی به بهترین نحو استفاده میکند. تصویرساز باید یاد بگیرد که ضمن ایجاد تصویر و رعایت اصول آن، سلایق مختلف سفارشدهندگان و اذهان عمومی را زیر نظر داشته باشد. تصویرگر باید سعی کند پیامهایی را که درصدد انتقال آن است، از نظر موضوع و محتوای فکری و شکل و قالب افکارش را بسیار غنی و باارزش و با رعایت همهجانبۀ اصول زیباشناسی ارائه نماید. تصویرگری به تصویر کشیدن داستان بهگونهای خلاقانه است که برگرفته از فرهنگ هر ملت و جهانی بودن در کنار آن و جلب مخاطب میباشد؛ بهگونهای که مخاطب رابطۀ تصویر و متن را به خوبی احساس کند. تصویر باید بهگونهای باشد که اگر خواننده متن را هم نخواند به موضوع داستان بهصورت خلاصه و کوتاه پی ببرد. هر تصویرگری باید با ذهن مخاطب و احساسات آنها ارتباط برقرار کند.
در دورههای باستان، تصویرسازی برای به تصویر کشیدن اسطورهها و مراسم آیینی و درباری استفاده میشد. این تصویرها غالب هنرهای باستانی را تشکیل دادهاند. نقش کردن آنها بر روی دیوارهای کاخها و معبدها نهتنها به آنها زیبایی بخشیده بلکه یادآور سنتها و تفکرات مردم آن زمان هم بوده. این تصویرسازیها معمولاً بهصورت حجاری روی سنگ یا نقاشی دیواری بوده است. بعد از گذشت هزاران سال، هر بینندهای میتواند با دیدن آنها تا حدی به موضوع و روایت آنها پی ببرد. این ویژگی مشخص میکند که هنرمندان آن دوران پایهایترین اصول تصویرگری را در کار خود رعایت کردهاند.
قبل از پیدایش هنرهای کاربردی فعالیتهای برخی از هنرمندان بیشتر در حیطه چاپ بود و هنرمندان تصویرساز تنها تصویرگران صنعت چاپ بودند. هنر تصویرسازی معاصر، از اواخر قرن نوزدهم میلادی به دوشاخه تصویرسازی داستانی و تصویرسازی تبلیغاتی تقسیم شد، که بهتدریج با معرفی تکنولوژی بصری (تصویری) و وسایل ارتباطات جمعی نظیر سینما و دوربینهای سینماتوگراف و تلویزیون (از دهه ۱۹۵۰ میلادی به بعد) از تصویرسازی داستانی، شاخه تصویرسازی متحرک که همانا «پویانمایی» باشد پدیدار گشت. تصویرسازی متحرک، امروزه با پیدایش امکانات جدید تکنولوژی ارتباطی نظیر کامپیوترها و ابزارهای ارتباط تصویری روباتیک (سازههای کامپیوتری متحرک) در معرفی اشکال جدید بازیهای کامپیوتری مثل «واقعیت مجازی»، کاملاً متحول شده است.
تصویرسازی داستانی غیر متحرک، نقاط اوج احساسی یا وقایع تعیین کننده را به شکل پلانهای تصویری بهموازات مسیر حرکت داستان، تجسم بخشیده است. نمونههای آن را در کتابهای قصه برای کودکان و داستانهای پلیسی جنایی و کمیک استریپها (داستانهای حماسی یا چاشنی کمدی) میتوان یافت.
تصویرسازی کتاب کودک و نوجوان، یکی از مهمترین و گستردهترین شاخههای تصویرسازی است. این طبقه از تصویرسازی نهتنها برای این قشر، بلکه گاهی وقتها برای بزرگسالان هم جذاب است. در این بین تصویرگری برای کودکان نسبت به نوجوانان، قابلیت بیشتری دارد.
وقتی به دنبال یک تعریف از تصویرگری کتاب کودک میرویم، بیشترین نکاتی که با آنها برخورد میکنیم دربارۀ تصویری کردن اتفاقهای داستان بهصورت کودکانه است. درواقع از یک تصویرگر کتاب کودک انتظار میرود که با نگاه کودکانه و با تکنیکها و قوانین بعضی از سبکهای هنری، یک قصه را برای کودک مجسم کند. گاهی وقتها نویسندگان کتابهای کودکان، بعضی توصیفات و جزئیات را در متن نمیآورند و از تصویرگر میخواهند تا آنها در تصویر بیاورد. اتفاقهای آشکار و پنهان در قصه، توجه به زاویۀ دید کودکانه، رنگهای خالص و درخشان، سایههای لطیف و نکاتی اینچنینی که تصویرگر آنها را آموزش دیده و وظیفه دارد همۀ آنها را در کار خود رعایت کند تا تصویرها برای کودکان جذاب باشد.
شناخت ویژگیهای روانشناختی کودک و علاقهمندیهای او از نخستین اصول تصویرگری به شمار میرود. تصاویر زیبا و پرکار، اما به دور از ویژگیهای سنی کودک، ارزش آموزشی کمتری دارند. کودکان، در مقایسه با بزرگسالان، احساسیترند و از طریق تصویر راحتتر از مطالعه و درک مطلب، پیام پذیری دارند. حس بینایی کودکان پیشدبستانی هنوز از مهارت لازم و کافی برای تشخیص تمام امواج نوری، مثل طولموجهای مربوط به رنگهای آبی برخوردار نیست. در تصویرسازی برای این گروه از کودکان باید تا آنجا که امکان دارد، از رنگهای آبی کمتر استفاده شود؛ زیرا علم عصبشناسی ثابت کرده است که چشم انسان ابتدا رنگ زرد و بعد رنگ قرمز و در آخر رنگ آبی را بهراحتی میبیند. کودکان دبستانی از سطوح تخت که رنگی ساده دارند و نیز رنگهای شاد و گرم بیشتر لذت میبرند. نوجوانان دورۀ راهنمایی از واقعیتگرایی و مستندسازی در تصاویر (عکسهای واقعی) و استفاده از طیفهای رنگی و رنگهای خنثی بیشتر لذت میبرند.
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار داد، انسجام و یکنواخت بودن تصویرگری در کل کتاب است. هر یک از شخصیتها باید از ابتدا تا انتهای داستان بهوضوح قابلشناسایی و تمییز باشند. کودکان (در تمامی ردههای سنی) دوست دارند که بتوانند در هنگام ورق زدن کتاب، شخصیتهای آن را شناسایی کنند. نمیتوان شخصیتی را در یک صفحه با موهای شلخته و عینک به تصویر کشید و در صفحهای دیگر بدون عینک و کچل.
همانطور که داستان روندی منطقی دارد، تصویرگری نیز باید از این روند پیروی کنند. بهطورکلی، هر چه ردۀ سنی پایینتر باشد، به تصاویر بیشتری نیاز است و حداقل یک تصویر در هر صفحه باید موجود باشد.
کتابهای آسانخوان ممکن است در هر صفحه یک تصویر داشته باشند تا به فرآیند درک داستان کمک کنند در حالی که کتابهای ردۀ میانی اغلب فاقد تصویرگری هستند یا اینکه تعداد آنها بسیار کم است.
رعایت این قانونها گریزناپذیر اما تا چه اندازه به دیدگاه کودک از داستانها نزدیک است. هر تصویرگر در دورههای کاری خود، چند بار تجربۀ کار کردن همزمان با کودکان را داشته است؟ منظور از تجربۀ همزمان این است که قصهای را که میخواهد تصویرگری کند، همزمان با تصویرگری خودش برای آنها هم بخواند و از آنها بخواهد قصه را تصویرسازی کنند؟ در تجربههایی که انجام شده، کودک تفاوت نقاشی کشیدن از یک قصه و تصویرسازی کردن برای همان قصه را میداند. تصویرگرها داستانهای زیادی را برای کوکان تصویرسازی کردهاند؛ چه داستانهای که برای خود کودکان نوشته شده و چه داستانهایی از قرآن یا شاهنامه و حکایتهای تعلیمی و فلسفی که برای کودکان بازنویسی شدهاند.
تا به حال به این فکر کردهایم که اتفاقهای داستانها در ذهن کودکان به چه صورتی شکل میبندد؟ قدرت تخیل و ساده بینی کودکها باعث میشود که بسیار راحت با شخصیتهای داستانها همراه شود. بعضی وقتها حتی قهرمان قصه در ذهن آنها، متفاوت از شخصیت اصلی داستان انتخاب میشود. مانعها و مبارزهها برایشان معنی جداگانهای از نظر یک بزرگسال دارد. کودک توانایی این را دارد که در یک زمان هم با نویسنده هم باشخصیتهای داستان همراه شود و داستان را زاویههای دید آنها و در شرایط آنها ببیند.
سؤالی که اینجا پیش میآید این است که یک تصویرگر تا چه اندازه خود را ملزم به شریک شدن تصاویر خود از یک داستان با تصاویر کودک میداند؟ هدف از تصویرگری کتاب کودک، ارائۀ خلاقیت و برداشت سادۀ تصویرگر از یک قصۀ کودکانه است؟ یا ارائۀ قصه به زبان تصویری خود کودکان؟
منابع
۱. www.axha.com /تصویرسازی کتاب کودک/ نکاتی که باید بدانیم
۲. www.irill.ir/ تصویرسازی چیست؟
۳.ttps://pouaandish.com>tasvirsazi-koodak
۴. www.bankmaghale.ir <پایان نامه تأثیر روانی رنگها در تصویرسازی کتاب کودک
https://srmshq.ir/6huimy
از نظر تاریخی هنر تصویرسازی ارتباط نزدیکی با پیدایش صنعت چاپ و نشر دارد. در انگلستان راندولف کالد کات را بهعنوان یک مخترع تصویرگری کتاب کودک میشناسند. این هنرمند انگلیسی برای اولین بار طرح و تصویر را به فضای کتابهای کودک وارد و دنیای جدید و رنگینی را برای کودکانی ایجاد کرد.
یکی از مهمترین نکاتی را که باید در هنگام تصویرسازی کتابهای کودک به آن توجه کنیم به خاطرسپردن مخاطبین کتاب هستند. باید از خودمان بپرسیم چه کسانی کتاب را خواهند خواند؟
اگر کتاب مخصوص کودکان خردسال است تصویرها باید بسیار ساده باشند. داستان و تصویر باید برای کودک قابلشناسایی باشد. کودکانی که توانایی خواندن کتاب را دارند، درک آنها وابسته به تصاویر نیست پس میتوان به جزئیات کار بیشتر پرداخت و نیازی نیست برای تمام مطالب کتاب تصویرسازی کرد؛ فقط برای وقایع مهم و نقاط سرنوشتساز داستان از تصاویر استفاده میشود. موضوع دیگری که در تصویرسازی کودک باید موردتوجه قرار داد، انسجام و یکنواخت بودن تصویرگریها در کل کتاب است. همه شخصیتهای داستان باید از ابتدا تا انتهای داستان قابلشناسایی باشند. کودکان در تمامی ردههای سنی دوست دارند که بتوانند هنگام ورق زدن کتاب، شخصیتهای آن را شناسایی کنند. همانطور که داستان روندی منطقی دارد، تصویرگر هم باید از این روند پیروی کند. بهطورکلی هر چه رده سنی پایینتر باشد به تصاویر بیشتری نیاز است و حداقل یک تصویر در هر صفحه باید موجود باشد.
کتابهای ساده خوان ممکن است در هر صفحه یک تصویر داشته باشند تا به فرانید درک داستان کمک کنند، درحالیکه کتابهای رده میانی اغلب فاقد تصویرگری هستند و یا تعدادشان بسیار کم است. تصویرسازی کتاب کودک باید روی کیفیت تأثیر داشته باشند و حداکثر خلاقیت و توانایی تصویرگران را به رخ بکشند چراکه مخاطب آنها کودکان هستند و اغلب رنگها روشن و واضح باشند.
تصویرسازی کتاب کودک باید بهگونهای باشد که مهارت شناختی کودکان را تعریف کند. در عین حال که داستان را به تصویر میکشد و آموزش میدهد، نباید از دنیای خیالی کودکان دور باشد و باید با توجه به استانداردهای تصویرسازی کتاب کودکان و شناخت ردهای سنی آنها تصاویر را خلق کرد.
در پایان باید اشاره کنم که تصویرسازی برای کودکان بسیار لذتبخش است و تنها لازمه وارد شدن به دنیای آنها داشتن ذهنی خلاق و تخیلی نیرومند است.